دامن

دامنت، دست، از بازی، کِی خواهد کشید..؟

اوکِشد، من می کِشم، این کِش مکِش، خواهی کشید.

 

چشم بر آنی سپردم، کز مُذاب دامنش…

داغ با داغ، سُرب با سُرب، بر جهانی می کِشید.

 

باد بر موجش سپردم، با دعا بر هر دعا…

پای بست و پای بستش، عالمی در می کِشید.

 

ای عجب حالی که این ترمه به این حالی زده…

با وجب، از دور، این طاقه، تا طاقی کِشید.

 

تا نگیرد دستم آن گرمی که باید طی شود…

طی شود، از شصت، تا خطی که دندان می کِشید.

 

مقصدم از خط پایت تا صراط المستقیم…

این مسیر، از فرش، تا عرش خدا را می کِشید.